روزنوشت دوشنبه
































دلنوشته های دخترمردادی

سلام عخشای من خوبید؟

امروز صبح ساعت11بیدارشدم دست وصورتموشستم واتاق روحسابی مرتب کردم بعدش ناهارخوردیم وخواهرم روااماده کردم وازش عکس گرفتم رفتیم خونه خاله جونم توراه سرکوچه یک ارایشگاهی هست دیدم دختردایی مامانم وبچه خواهرش ودوست پسرش وایستادن رفتیم داخل ارایشگاه ودیدیمشون دخترخاله مامانم سه بارازدواج کرده هر سه بار هم جداشده الان هم بایکی دوسته حالم ازش به هم میخوره بعدش رفتیم خونه خاله ام تامارسیدیم دیدیم از خیاطی میان من ومامان بزرگ وزنداییم اومدیم خونه خالم مامانم باخاله ام دوباره رفتند پیش خیاط اومدند وشوهرخاله ام اومد دنبالمون ومامانم روگذاشتیم خونه تا وسایلش روبرداره وخودم وخواهرم هم رفتیم خونه مامان بزرگم کلی دوباره واسه مسافرتشون باهم کل کل میکردندتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد بعدش مامانم اومد دنبالمون ورفتیم حنابندان نوه دایی مامانم همسن خودمه اما زودازدواج کرد اول رفتیم داشتند از مهمون های بابای دختره پذیرایی میکردند مجبور شضدیم بریم خونه عموم رفتیم زن عموم هم دعوت بود اما نمیخواست بیاد هرجوربود راضیش کردیم آماده شدیم ورفتیم تا رفتیم دیدم مامان بزرگم اینا هنوز توکوچه اند محسن پسرعمومامانم که خیلی نازه وهمش دنبالمه بود رفتیم داخل زیاد مهمون نداشتند کلی محسن به بهانه های مختلف اسمس میدادبعدش رفتیم توحیاط زنداییم با داداشی حرف زد اومدیم خونه ومراسم کم کم داشت تموم میشد دختر دایی مامانم مامان عروس همش گریه میکرد واسه اینکه با خانواده داماد مشکل داره smileyاومدیم خونه مامان بزرگم یکم بودیم اومدیم خونه شام خوردیم ووسایل فردا عروسی رواماده کردم و اومدم روزنوشت رواپ کنم وبرم بخوابم

عاشقتونم شب بخیر تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ سه شنبه 12 شهريور 1392سـاعت 1:49 نويسنده فهیمه| |

Design by: pinktools.ir